امروز روزی بود...شامل لحظاتی که...انقدر خوب بودن(و هستن!) که آدم شک میکنه واقعیت و حقیقت داشتن...من که هنوزم نتونستم باور کنم که امروز اتفاق افتاد...

خیلی خوب...یه رویای بی نظیر و دور...همراهه نزدیک ترین احساسات ممکن...

امروز...از اون روزایی بود که...شکرگزار خدا بودن از همیشه غیرممکن تر بود...

از اون روزایی که...فقط تو میتونی کاملشون کنی...

اصلا یه جورایی دلیل بودن این روزا ...توئی...

امروز...ما زیر بارون پاییزی کاملا خیس شدیم...و هوا بسیار سرد بود...ما داشتیم به وضوح از سرما می لرزیدیم...اما دلامون مثل لبخند خدا گرم بود...

تجربه ی امروز...مثل  حس گرمای بی نظیری بود...که دستای سردت دارن!

از همون روزایی بود که...آه...من دیگه حرفی ندارم!!!

پی نوشت: آخه اینم سئوال بود تو از من پرسیدی امروز؟؟؟! خب معلومه که دوست داشتنی ترین حصار زندگیم بود...هست...و خواهد بود...

نظرات شما عزیزان:

roshanak

ساعت21:24---18 آبان 1392

[وب سایت]

آقا این صدف چی میگه؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
پاسخ: فضوله...میخواد بدونه مخاطب مطلب هام کیه...! ولی نمی فهمه! :)

Eli jooooooooooon

ساعت22:54---17 آبان 1392

آخرشي يعني...
پاسخ: :))))!

Batgirl

ساعت19:04---15 آبان 1392

[وب سایت]

ای بدم میاد از این مطلبایی که طرف مخاطب خاص داره و نمیدونم کیه

ای بدم میاد

بترکی الهی با این مخاطب خاصت!

هم تو هم روشنک جفتتون بیشعورین!!

عیییییییییش!
پاسخ: هه! چقدررررررررررر دلم برات تنگ شده حالا که فک میکنم!!

احسان

ساعت22:16---9 آبان 1392

[وب سایت]

قشنگ بود مرسی
پاسخ: :)

آرمیتا-مدیر وبلاگ منتظران ظهور

ساعت14:19---5 آبان 1392

سلام.... خیلی خوب و با احساس می نویسید.... البته منم نویسنده ام و خوشحالم از آشناییتون.... بهم سر بزنید.... یاحق
پاسخ: مرسی... میام حتما.
پاسخ: نمیدونم چرا نمیشه وارد وبلاگ تون بشم!

امیرعباس

ساعت21:36---4 آبان 1392

- [ایمیل]

سلام داشتم دنبال اهنگ سیاوش قمیشی میگشتم وب را دیدم قشنگ بود یاد اوایل خودم افتادم البته یه چیزی دیگه هم که باعث شد من نظربدم دیدم امار نظر دادن اقایون کمه گفتم کم نیاریم.
پاسخ: مرسی...بعله...آمار نظر آقایون کمتره چون اکثرا آقایون کم حوصله و بی ذوقن! :)

ملیکا

ساعت21:05---3 آبان 1392

[وب سایت]

همین طوری گفتم یه نظر بذارم..
پاسخ: چه خوب! :)))

ARam

ساعت15:23---3 آبان 1392

[وب سایت]

لایک داره مطالبت عزیزم
پاسخ: مرسی... :)

roshanak

ساعت23:18---1 آبان 1392

پاشو بیا...بدو...بیا تو وبم!
پاسخ: آخ جووون!

roshanak

ساعت23:17---1 آبان 1392

شکرگزار دوست عزیز!تو دوم انسانی هستی!!!
پاسخ: خاک تو سر بی سوادم کنن! :|

ريحانه

ساعت19:08---1 آبان 1392

- [ایمیل]

كاش منم بودم دورهمي از سرما ميلرزيديم و زيربارون خيس ميشديم…

خيلي دلم سوخت وقتي ديدم داره بارون مياد!

جاي منم خالي…


پاسخ: برای همین انقد از دستت عصبانی بودم که غایب شدی.... ولی واقعا روز بی نظیری بود...! :)))

ملیکا

ساعت17:09---1 آبان 1392

[وب سایت]

امروز؟! کی ؟! من جغرافی می خوندم؟! نه خب..نمی دونم..راستی من امروز یکم عصاب نداشتم..ببخشید..!

دلم گرفته..
پاسخ: خب منم فهمیدم که اعصاب نداری و حالت خوش نیس... چرا؟... :|

ملیکا

ساعت16:28---1 آبان 1392

[وب سایت]

هورا..آفرین نگین باهوش بابا! ) بی خیال باو...اصلا بهش فک نکن..البته منم امسال خیلی بی خیال شدم کم درس می خونم

خوبه والــآ..خوبه دیگه..بدون شرح..! :|

تو چطوری؟؟خیلی وقته حرف نزدیم درس حسابی! :دی



وای نگین..چقد این نوشته دوست داشتنی بود..

عاشق نوشتتم..بارون پاییزی!
پاسخ: دلم واس حرف زدن باهات تنگیده بسی... :) خر خودتی...انگار من نفهمیدم...امروز صب اصن ضایه بود... مرسی عزیزم... :)))

آواز

ساعت15:37---1 آبان 1392

خوش به حالت!

خیلی با احساس نوشتی
پاسخ: مرسی... :)

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: